قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

قاصدک اومده هوراااا

فصل بهار زیبا

    بازم اومد بهار شاد و خندون با سوسن و با سنبل و با ریحون ......     بازم اومد بهار شاد و خندون با سوسن و با سنبل و با ریحون باز عمو نوروز برامون آورده سبزه وگل به جای برف و بارون چلچله از سفر رسیده خوشحال نگاه کنید لونه زده تو ایوون غنچه ی گل به روی ما می خنده نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره رو شاخه ها شبنم دونه دونه از شادی و صفا دارن نشونه ببین چقدر دیدنی و قشنگه لکه ی ابری که تو آسمونه چلچله از سفر رسیده خوشحال نگاه کنید لونه زده تو ایوون غنچه ی گل به روی ...
8 فروردين 1391

سمنو، آی سمنو

  سلام. من یکی از سین های سفره ی هفت سین هستم....   سلام. من یکی از سین های سفره ی هفت سین هستم.  سرکه و سماغ و سنجد، سکه و سیب و سیر نیستم. خوردنی وخوشمزه ام. حالا می تونید اسممو بگین؟  درسته، من سمنو هستم. یک غذای خوشمزه که رنگم قهوه ای پررنگه. منو از آرد و گندم درست می کنند و برای درست کردنم اصلاً لز شکر استفاده نمی کنند. ولی خیلی شیرین و لذیذم. بعضی ها فقط منو توی سفره ی هفت سین می ذارند. اونایی که منو نمی خورند ضرر می کنند چون من خیلی پر فایده و با خاصیت هستم. من یه عالمه ویتامین و پروتئین، کلسیم، پتاسیم، آهن و فسفر دارم. اگه منو بخورید همه ی اون چیزایی را ...
8 فروردين 1391

آخرين دلنوشته هاي مادرانه سال نود(3)

دوستان خوبم سلام سومین مامانی که دل نوشته پایان سال خود را برای ما ارسال کرده مامان عسل جون از مشهد است لطفا ادامه مطلب را ببینید  نزدیک به دو ساعت دیگه به تحویل سال 90 به سال 91 مونده. عسل و باباش خوابن. هوا روشن شده و من تمام شب رو بیدار بودم. خواستم از آخرین ساعات سال استفاده کنم. با ذهنی سرشار از افکار جور واجور، آروم آروم هفت سین امسالمونو چیدم. فقط و فقط به امید فردا و به عشق دو تا گل خونواده ی شاد و کوچکم، عسل و حمیدرضا. حس غریبی دارم. توی این ساعت فقط تونستم پناه بیارم به نوشتن.... خدایا من که بنده ی خوبی نبودم و نیستم اما حکمتتو نمیدونم! حکمت این همه عشقی رو که به من نثار میکنی و این همه محبتی که همی...
8 فروردين 1391

بوق بوق؛ برید کنار

بوق بوق برید کنار  برید کنار دیوار ... بوق بوق برید کنار  برید کنار دیوار دارم میام با ماشین برید کنار، له نشین با یک ماشین گنده  با فرمون و با دنده قائون قائون می رونم فرمونو می چرخونم این کاسه جای گازه داده مامان اجازه این ماشینه نه بالش مامان نداره کارش میرم به سوی بازار یالا بشید زود سوار وقتی شدید پیاده باید بدید کرایه   ...
3 فروردين 1391

چطور هواشناسی کنید؟

گرما و سرما تغییرات هوا در اثر تغییرات دما، یعنی میزان سردی یا گرمی هوا، به وجود می آید. بنابراین، مهم است که بتوان دما را دقیق اندازه گیری کرد . ما می توانیم این کار را با... گرما و سرما تغییرات هوا در اثر تغییرات دما، یعنی میزان سردی یا گرمی هوا، به وجود می آید. بنابراین، مهم است که بتوان دما را دقیق اندازه گیری کرد . ما می توانیم این کار را با استفاده از یک دماسنج انجام دهیم. بیش تر دماسنج ها لوله ی باریک و بلندی حاوی مایعی مثل جیوه یا الکل دارند که این مایع . نسبت به تغییرات دمای هوا حساس است. هنگامی که این مایع گرم می شود، جای بیش تری می گیرد و در لوله بالا می رود. سپس ما دما را از روی درجه بندی کن...
3 فروردين 1391

روی انگشت بهار

روی انگشت بهار شاپرک می خندد ... روی انگشت بهار شاپرک می خندد بال هایش را، باز می کند، می بندد شاپرک می داند که بهار آمده است بر سر کوه، نسیم باز چادر زده است از هوا انگاری بوی گل می بارد شاپرک در چشمش آسمانی دارد چشمه می جوشد باز مثل آواز بهار شاپرک می داند هست آغاز بهار شاپرک بالش را لحظه ای می بندد عکس او در چشمه مثل گل می خندد. ...
2 فروردين 1391

ماهی کوچولو به آرزوش رسید

ماهی کوچولو از وقتی چشم باز کرده بود توی یه آکواریوم مغازه ی ماهی فروشی ،تو یه شهر دور از دریا زندگی می کرد اما به خاطر... ماهی کوچولو از وقتی چشم باز کرده بود توی یه آکواریوم مغازه ی ماهی فروشی ،تو یه شهر دور از دریا زندگی می کرد اما به خاطر قصه های زیادی که از زیبایی و عظمت دریا شنیده بود عاشق دریا شده بود . آخه همیشه نزدیک غروب که می شد ماهی های پیر و لاک پشت قدیمی آکواریوم، برای بقیه از عظمت و زیبایی دریا، و قشنگی روزهایی که توی دریا زندگی کرده بودن، تعریف می کردن. به همین دلیل ماهی کوچولو مدتها بود یه آرزوی بزرگ توی دلش داشت .آرزو داشت دریا رو ببینه و توی دریا زندگی کنه . ماهی کوچولو همیشه منتظر یه ...
1 فروردين 1391